تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ 20 رمضان 1445 Friday, 29 March , 2024
2

میرزا محمدتقی خان فراهانی ستاره بی‌نظیری در تاریخ ایران‌زمین

  • کد خبر : 5605
  • ۲۰ دی ۱۴۰۰ - ۴:۱۸
میرزا محمدتقی خان فراهانی ستاره بی‌نظیری در تاریخ ایران‌زمین
۲۰دی ماه روز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر میباشد ؛ او از مردان بزرگ سرزمین ایران بود که برای آباد کردن ایران از هیچ تلاشی دریغ نکرد. میرزا محمد تقی‌خان فراهانی معروف به امیرکبیر، یکی از صدراعظم‌هاي‌ ایران در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار بود.

نامش میرزاتقی خان فراهانی و لقبش امیرکبیر بود.
در سال ۱۱۸۶ در اراک به دنیا آمد؛ پدرش آشپز قائم مقام فراهانی بود. وی در خانه و خانواده قائم مقام تربیت شد و با فرزندان قائم مقام همبازی بود.
هوش بسیار خوبی داشت و این باعث شد تا در جوانی منشی قائم مقام شود. سه سال و سه ماه صدراعظم(نخست وزیر) دربار ناصرالدین شاه بود.در دوره ناصرالدین شاه اولین صدراعظم(نخست وزیر)ایران شد و لقب امیرکبیر را در دوران ناصرالدین شاه گرفت.

امیرکبیر همسر عزت‌الدوله، خواهر ناصرالدین‌شاه قاجار بودو سبب طلاق دخترش تاج‌الملوک با مظفرالدین‌شاه قاجار، پنجمین سلطان از دودمان قاجار، پدربزرگ ششمین سلطان قاجار، محمدعلی‌شاه، نیز به‌شمار می رود.

مدت صدارت امیرکبیر ۳۹ ماه بود. او بنیان‌گذار دارالفنون بود که برای آموزش دانش و فناوری‌های نو به فرمان او در تهران پایه‌گذاری شد.، ازبین بردن رشوه خواری در حکومت ، فرستادن ایرانیان به خارج از کشور برای تحصیل و تدریس در ایران ، تاسیس کارخانه های پارچه بافی، بلورسازی، کاغذسازی، سامان دادن به عایدات ، کاستن از مخارج دولت، برقراری نظم در حکومت هم‌چنین، انتشار روزنامهٔ وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی به‌شمار می‌آید.
گفته‌اند که امیرکبیر به لحاظ مذهبی، فردی مقید و معتقد بوده است. او ظواهر مذهب تشیع را که مذهب رسمی کشور بود، حرمت می‌گذاشت و احترام علمای دین را محفوظ می‌داشت ولی با برخی از رفتارهای دینی ایرانیان موافق نبود.امیرکبیر چند مسجد و مدرسه دینی ساخت؛ از جمله مدرسه شیخ عبدالحسین در بازار تهران. او ساختمان امام‌زاده زید تهران را بنا کرد و طی یک دستور چاپخانه‌ها را از چاپ آیات قرآنی بر کاغذهای باطله منع کرد تا مبادا به قرآن اهانت گردد.

اقدامات مهمی که در این دوره انجام داد، باعث شد درباریان حکومت ناصرالدین شاه نسبت به او بدبین شوند و حتی به وی تهمت زدند که ادای سلطنت می کند؛ لذا در محرم سال ۱۲۶۷ او را به کاشان تبعید کردند؛ قدرت امیر کبیر در اصلاحات کشور ، موقعیت برخی از سفارت خانه ها و درباریان را متزلزل کرده بود .بنابراین آنها متهم کردن امیرکبیر به داشتن اانگیزه سلطنت ، خواستار عزل وی شدند. همکاری مهدعلیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری با مخالفان تاثیر بسیاری در این موضوع داشت. ناصرالدین شاه با تحت تاثیر قرارگرفتن این استدلال و ترغیب افراد ذکر شده ، حکم عزل امیرکبیر را در ۱۹ محرم سال ۱۲۶۷ق به وی ابلاغ کرد. چهار روز پس از آن، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.دو روز پس از عزل ، امیرکبیر در تاریخ ۲۵ محرم سال ۱۲۶۸ ق به کاشان تبعید شد. این تبعید ۴۰ روز به طول انجامید .

ولی از آنجا که می ترسیدند ناصرالدین شاه دوباره او را ببخشد و دوباره به قدرت برسد، لذا حکم قتلش را از ناصرالدین شاه گرفتند و در روز ۲۰ دی ماه ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان با بریدن رگ دست هایش توسط حاج علی خان نایب فراشخانه و میرغضب مخصوص و میرزا احمد نوکر حاج علی خان به قتل رسید.

پیکر میرزا محمدتقی خان امیرکبیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند اما چند ماه بعد، با پیگیری‌های همسرش عزت‌الدوله، جسد را به کربلای معلی منتقل کردند تا برای همیشه در رواق شرقی حرم سیدالشهداء(ع) آرام گیرد. به گفته برخی مورخان پیکر امیرکبیر را برای اینکه ایرانیان در آینده وی را فراموش کنند به خارج از ایران برده در کربلا به خاک سپرده شد

ماجرای جالب مرقد امیر کبیر در کربلا***🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پس از شهادت امیرکبیر، ابتدا او را در کاشان بخاک سپردند، اما بنابر خواست همسرش عزت الدوله که نمی‌خواست جسد او نزد شاهان قاجار باشد، کالبد امیر را به کربلا حمل کرده و درآنجا دفن نمودند اما آنچه در مورد انتقال بدن مطهر به کربلا دخیل است، قضیه ای است که به نقل از کتاب آخرین گفتارها از مرحوم آیت الله العظمی اراکی نقل شده. «آیت الله اراکی فرمــود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت، پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه.  با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسیــن است! گفتم: چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمــام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم».

نویسنده : اقدس فیضی

Visits: 1

لینک کوتاه : https://henasehnews.ir/?p=5605

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.