تاریخ : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 18 شوال 1445 Friday, 26 April , 2024
5

بغلی بگیر چی رو بگیرم؟؟؟؟

  • کد خبر : 3936
  • ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۱
بغلی بگیر چی رو بگیرم؟؟؟؟
این روزها حکایت بغلی بگیر چی رو بگیرم همان حکایت کرونا است ؛ ویروسی چینی‌ ، منحوس و نا خوانده ایی ، که کل جهان را به چالش کشیده و جان بسیاری را هم گرفته است

بَغلی بگیر ، چی رو بگیرم ؟؟؟

فکر کردی ، حالا که کرونا اومده و قرار شده عید رو ، به بعد از کرونا موکول کنیم ،می تونی از دست ما در بری؟ بعد از کرونا چنان می آییم عید دیدنی ات که بگی صد رحمت به کرونا ..
رفیقت غلومی
غلام دوست نزدیکم بود؛ داشتم به پیامش فکر میکردم که سالهای پیش ، چه ذوق و شوقی داشتیم برای دید و بازدید عید و …
یک دفعه ، سرم را بلند کردم دیدم ، دو نفر که ماسک داشتن تو خیابون آشنا درا،ومدن؛ماسکاشونو درآوردن، روبوسی کردن ، دوباره ماسک زدن !
چشام گِرد شد ، داشتم فکر می کردم و با خودم گفتم: کرونا، چی سرمون نیاوردی !
خودمونیم کرونا چه اسم قشنگیه، و زمزمه می کردم کرونا ، کـرونا ، کـُررررــرووووونا .
یکی چنان زد به پس گردنم که برق از توی چشمام دراو مد .
بلند گفتم : یا مقلب ، قلب من را شاد کن یا مدبر خانه اش آباد کن .
صدام زد : منم کرونا خوشگله دلت برام تنگ شده ؟
تا گفت کرونا ! راستش ترسیدم ؛دست زدم روی دماغم ، محافظ نداشت .
ماسکم رو زدم از او فاصله گرفته و گفتم : من و تو رفاقتی با هم نداریم خیلی پسر خاله شدی ؟
نگاش کردم و گفتم: همچین هم خوشگل نیستی ولی از اعتماد به نفسِت خوشم اومد !
کرونای عزیز، ما هیچ چیزمون بهم نمیخوره… نزدیک من نیا…
گفت : نترس ؛ الان همه جهان با من دوست شدن ، همه دارن باهم میخونن :
بغلی بگیر
چی رو بگیرم؟
کرونا رو
چیکارش کنم؟
بده بغلی .
بعد تو نمیخوابی با من دوست بشی ؟
گفتم : جوون مادرت کاری به من نداشته باش…من هنوز جـــــــونم و آرزو دارم ؟
گفت : کاریت ندارم نترس .
گفتم : ؟ نمی ترسم و بگو چی از جونِمون میخوای ؟ هرجا میری بدبختی با خودت می بری ، دیونَمون کردی ، بَس کن .
راستی !؟ چرا به زلزله گفتی : تو بلرزونشون تا من بگیرمشون ؟
برررو عزیز جان ، برو.
برو خدا روزی تو جایی دیگه ای حواله کنه ؛ ما آب از سرمون گذشته ،از مرگ هم نمی ترسیم آنقدر بلا دیدیم که مرگامون اتوماتیک شده
تو :میکشی
سیل :غسل میده
زلزله :دفن میکنه…
حالا اومدی ایران چکار کنی ؟ ما خودمون بدبختی زیاد داریم تو دیگه اضافه هستی .
خندید و گفت : نه بابا ، من با همه کسی کار ندارم ؟ ولی بگم، پسرخوش تیپی هستی آتیش پاره .
گفتم : هندونه زیر بغلم نزار من گول تو رو نمیخورم ؛ فقط از این موندم ؛ تا حالا هرچیزی از چین میومد ایران ، بنجل و به درد نخور بود. تو چطورجهش یافته اومدی ؟
خواست نزدیک بیاد که الکل رو که درآوردم و مثل یه تفنگ مقابلش گرفتم ، جیغی کشید و عقب رفت و گفت : این چیه ؟
تو الان ماسک داری چند راه نفوذ منو بستی ؛ دیگه الکل نزن . عقب که رفت و گوشه ای نشست . منم الکل رو توی جیبم گذاشتم . و خیلی با فاصله دورتر از اون نشستم .
سرش پایین انداخت وبا حالت مظلومانه ایی گفت : چرا فکر میکنی من بَدم ؛ با وجود همه ی بدجنس بودنم می تونم درسهای زیادی بهتون یاد بدم…
من اومدم که بگم چقد انسان ها به هم نزدیکن، و با این نزدیکی ها چقدر به هم سود و زیان می رسونند؛ اومدم تا اونهایی که صلح و آرامش رو از دیگران می گیرن بفهمن، کس دیگه ای هست که میاد و آرامش رو از اونها می گیره…
درسته اومدم و فاصله انداختم بین فامیل و دوست و آشنا ، خیلی هاتون رو کشتم یا توی بیمارستان انداخته ام اما از خیلی از مراسمات و خرجهای اضافی جلو گیری کردم .
گفتم : الهی خرج بخوره توی سرت ؛ عیدمون ، تعطیلاتمون ، مسافرتامون و زیارتمون را تعطیل کردی، امسال خوشی نکردیم ،عید کرونایی گرفتیم ،عزیزامون ازمون دور شدن ؛وای از دست تو کروووونا !
گفت : عوضش اینا همه خاطره می‌شه می‌زنید تو سر نوه نتیجه‌ هاتون که ما توی یه سال از تمام بلاها جون سالم به در بردیم .
گفتم : میخوام خاطره نشه ، وقتی مُردم خاطره به چه دردم میخوره ؟
گفت : بیچاره از وقتی من اومدم ، همه خوشگلتر و تمییز تر شدن ؛ تا دیروز، دست و صورتشون رو نمی شستن ، حموم نمیکردن ، ولی حالا چی …..
خودتو نگاه کن ؛ به به زیبا و تمیز و نازشدی .خوشم میاد بیام پِیشت . بلند شد که بیاد . داد زدم نیییییا !
و الکل رو کشیدم طرفش
گفت : باشه نمیام؛ پس خدایش فقط بزار بوسِت کنم ؟
بلند شدم و گفتم : کرونا نمی توانی گولم بزنی و دوست من بشی ، ما به درد دوستی با هم نمیخوریم…
نمی تونی شوق زندگی را در من بُکشی و نابودم کنی من می توانم و با کمک بقیه شکستِت میدیم .
داشتم میرفتم که کرونا افتاد دنبالم ؛ من قدمهارو بیشتر برداشتم اونم سریعتر اومد .
قدمهام شدن حالت نیمه دو و تمام دو ، و کرونا همچنان با من می تاخت ؛ همچنان که می دویم بلند گفتم برو دست از سرم برداااااااار !
با صدا مادرم که هی میگفت : آرش ، مادر بیدار شو، الان کلاس مجازیت شروع میشه .
از خواب بیدار شدم .و بابت اینکه همه ی اتفاقات ، فقط یک خواب بودخوشحال شدم .
همچنان که داشتم غلت میزدم ،یادم اومد موضوع انشاء رو ننوشتم ، بلند شدم و بعداز شستن دست و صورت پشت میز نشستم و نوشتم ؛
حکایت بَغلی بگیر ، چی رو بگیرم چیست ؟ این روزها کرونا حکایت بَغلی بگیر را دارد . ویروس چینی‌ ، منحوس و نا خوانده ، که کل جهان را به چالش کشیده و جان بسیاری را هم گرفته است؛ ویروس ناشاخته ایی که اصلا شوخی سرش نمی‌شود و با سرعت بسیار بالایی در حال جهان‌گردی است و تنها راه مقابله با آن تا ساخت واکسن ، رعایت فاصله گذاری و بهداشت است و ….

نویسندهو خبرنگار :اقدس فیضی

خبرنگار؛

اقدس فیضی
اقدس فیضی
خبرنگاروسردبیر

Visits: 14

لینک کوتاه : https://henasehnews.ir/?p=3936

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.